جدول جو
جدول جو

معنی رنج خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

رنج خوردن
(تَ کَ دَ)
اندوه خوردن. غم و غصه خوردن. دچار حزن شدن:
چنان رفت پیمان که بشنید شاه
ز بس رنج کو خورد بر بیگناه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاج خوردن
تصویر کاج خوردن
سیلی خوردن، پس گردنی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
تحمل سختی و مشقت کردن، زحمت کشیدن، درد کشیدن، اندوه خوردن، رنج کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ گَ دی دَ)
فریب خوردن. (از مجموعۀ مترادفات ص 264) (آنندراج) :
نخورده ز مردانگی ریو نفس
شده کشته در دست اودیو نفس.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ گِ رِ تَ)
گیج خوردن سر. دوار پیدا کردن سر: سرم گیج خورد. سرم گیج میخورد
لغت نامه دهخدا
(بِ بَ تَ)
زخم خنجر برداشتن، کشته شدن و مردن از زخم خنجر. (یادداشت بخط مؤلف) ، مردن. بقتل رسیدن:
بشیث آمد دوران ملک هفتصد سال
نماند آخر و خورد از کف اجل خنجر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ سَ کَ دَ)
مقابل تنه زدن. کوس یافتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
خر به بازار ری فراوانست
باخبر باش تا تنه نخوری.
نشاطی خان (از یادداشت ایضاً).
رجوع به تنه زدن و تنه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ تَ)
راه بریدن بسرعت. (بهار عجم) (ارمغان آصفی) (آنندراج). ورجوع به راه خوری و ره خوردن در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
رباخواری. خوردن پول ربا. استفاده از پول ربا. و رجوع به ربا و رباخوار و رباخواره و رباخور شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
سیلی خوردن:
همچو دزدان بکنب بسته ای آونگ دراز
دزد نی چوب خورد، کاج خورد مسخره نی.
سوزنی (در لغز طبل)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ تَ)
رشک آوردن. رشک آمدن. رشک ورزیدن: غیار. غیره. غیر. (منتهی الارب) :
رشک رقیب می خورم لیک عوض نمی کنم
با لب خنده خیز او دیدۀ گریه زای را.
ظهوری (از آنندراج).
و رجوع به رشک آوردن و رشک آمدن و رشک ورزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ پَ دَ)
کنایه از شراب خوردن:
صبر کردیم که در روزه چنان نیکو بود
رطل خوردیم که در عید چنین نیکوتر.
امیرمعزی.
رطل دوگانه به خراج قوی توانند خورد. (مرزبان نامه).
اول پدر پیر خورد رطل دمادم
تا مدعیان خرده نگیرند جوان را.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ کَ / کِ کَ دَ)
کنایه از خجل شدن و رو ساختن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). رنگ برآوردن. (برهان قاطع). رنگ دادن و رنگ گرفتن. رنگ برنگ شدن. (آنندراج). رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن. رجوع به رنگ شود:
زهی چو لاله گل آورده از جمال تو رنگ
قبای سرو سهی با نهال قد تو تنگ.
نجیب الدین جرفادقانی (از آنندراج).
از آن می یکی جام پیما به من
که رنگ آورد زو عقیق یمن.
فخرالدین گرگانی (از آنندراج).
سپهر نیلی شرمنده گشت و رنگ آورد
چو آستان سرای مرا منور کرد.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
، خشم و قهر با خجالت آمیخته. (از برهان) (از آنندراج) ، رنگ آمیختن و درآمیختن. نیرنگ ساختن. مکر و حیله بکار بردن. رجوع به رنگ آمیختن و رنگ درآمیختن و رنگ برآوردن شود:
من او را چه گویم چه رنگ آورم
که آن دست را زیر سنگ آورم.
فردوسی.
- رنگ بر روی کار آوردن، کنایه از کار با آب و تاب کردن باشد. (از آنندراج) :
بی تو مجلس بود همچون گلشن بی آب و رنگ
رنگی و آبی بروی کار ما آورده ای.
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فن خوردن
تصویر فن خوردن
فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربا خوردن
تصویر ربا خوردن
استفاده کردن از ربا نزول گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
تحمل سختی و مشقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاج خوردن
تصویر کاج خوردن
سیلی خوردن کشیده خوردن: (همچو دزدان بکنب بسته ای آونگ دراز دزدنی چوب خورد کاج خورد مسخره نی) (سوزنی در لغز طبل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ آوردن
تصویر رنگ آوردن
خجل شدن شرمگین گشتن، خشمگین گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیج خوردن
تصویر گیج خوردن
گیج خوردن سر کسی. دوار سر پیدا کردن: سرش گیج میخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ آوردن
تصویر رنگ آوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
خجل شدن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
((رَ بُ دَ))
آزار دیدن، درد کشیدن، غصه خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
Ail, Suffer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
souffrir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
padecer, sufrir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
menderita
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
पीड़ित होना , कष्ट उठाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
lijden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
chorować, cierpieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
soffrire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
sofrer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
患病 , 受苦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
хворіти , страждати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
leiden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
болеть , страдать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
לסבול , לסבול
دیکشنری فارسی به عبری